در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد


آدمی و پری ،طفیل هستی عشقند و غمزه جادوی دویت ،فتنه انگیز جهان و رنگ الفت نگارگر خوش دست طرح هستی است .در ازل نگاری بود بنهفته ، بر تجلی حسن خویش اراده کردتا آینه هستی نشانگر جمال بی بدیل او باشد و خود بر این همه زیبایی آشکار شده آفرین گو : (فتبارک الله احسن الخالقین .)

«به حکم یحبهم و یحبونه او نخست صلای محبت در انداخت و شور عشق برانگیخت و به جمال بی نهایت خویش عشق ورزیدن آغاز کرد و جهان را مظهر جمال لم یزلی ساخت و تخم عاشقی و معشوق پرستی در مزرعه دلها افکند و آدم خاکی را سبق محبت آموخت و می دانیم که غیرت و عشق همزادان و مصاحبان دیرینه اند ».
 

منشا عشق در غزل حافظ

و از اینجاست که منشاء عشق و نخستین عاشق ،منشاء غیرت و غیورترین آنها قرار گرفته است :
«لا احد اغیر من الله ،عزوجل ،فذلک حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن »

پیامبر گفرمود :«هیچ کس نیست شکن تر از خدای تعالی و از شکست که فواحش پنهان و آشکار را حرام کرد »

در تعریف غیرت گفته اند (کراهیت)مشارکت است با غیر و چون خدایرا عزو علا به غیرت وصفی کنی معنی آن بود که مشارکت غیر با او رضا ندهد در آنچه حق اوست از طاعت بنده »یعنی «سنت حق سبحانه و تعالی با اولیاء خویش آنست که چون ایشان به غیر از او مشغول شوند یا دل به غیر او مشغول دارند آن بر ایشان شوریده دارد .

غیرت بر دلهای ایشان تا وی را با اخلاص عبادت کنند چنان که ادم علیه السلام چون دل بر آن نهاد که جاوید در بهشت خواهد بود از آنجایش بیرون کردند و چنانک ابراهیم علیه السلام (از اسماعیل )عجب بمانده بود فرمودند وی را قربان کن ...»
 

شرط دیگر در محبت غیرت است غیرت عاشق نه بهر عبرت است
آتش غیرت بسوزد غیر را کعبه را بر هم زند هم دیر را
غیرت حق محو کرد اغیار را زان ندید اغیار حسن یار را


به تقریب ،بیشتر آثاری که سخن از غیرت گفته اند ،آنرا به سه دسته تقسیم کرده اند :

  1. غیرت محبت (عشق )،
  2. غیرت محبوب (معشوق )
  3. غیرت محب (عاشق )

در این دیدگاه ،عشق حرکت از نیستی به هستی بود و در طرح هستی تارهای محبت را به پود غیرت بافته بودند .

عشق بود که چهره آسمان ها و زمین و آنچه را که میان آن دو بود آشکار کرد اما این غیرت بود که از این میان برای چنین امانتی شریف ؛تنها انسان را یافت که شایستگی وو امتیاز دستیابی به عشق را بدست آورد و قرعه نیک نامی وصیت شهرت انسان را در گنبد افلاک انداخت چنانکه آدمی مسجود فرشتگان گشت

انسان و خدا هر دو عاشق و معشوقند و سلسله محبت ،پیوند دهنده آنهاست محبتی که دست مایه آن غیرت است .

حال که او غیور است آدمی نیز غیور است و عشق که منشاء انگیزش آدمی و رهگذر ارتباط انسانی و خداست به رنگ و بوی غیرت آراسته شده است .

اگر تصوف ،انصراف عزتمندانه از ما سوی الله باشد روایت نام و تعریفی دیگر از غیرت خواهد بود و اگر عرفان نغمه سرای طربخانه عشق باشد در شرح دلهای شرحه شرحه جز از همزاد غیرت سخن نگفته است .

عارفان منادی نوای اصل و فصل و وصل نی روح از حقیقت جای ازلی اند و حافظ کشتی شکسته در گرداب بلا که دل سپرده طریقت حق جویی است روایت پردازی راه پر خون عشق .

را در گوشه ای دیگر از سازها و پاواها و ایماهای دلنشین شعر به لطفی سرشته با الهام و وصل در آمیخته است .

اکسیر بیان حافظ از دست مایه غیرت چه تمثالها که نساخته است و با گریزی و امدار به عشق ادبی -مجازی -حقیقی که در شعر خواجه سراغ داریم ،چه مضامینی را که مایه خویش قرار نداده است .

بازی غیرت و راز ترک سر و ابرام و آزار رقیب و نفرین بر او ،طلب جور حبیب ،به کارگیری صبای پایم گذار و درد آشنا و محرم راز و شرح رنج ابلیس از معامله غیرت و حسادت برادران یوسف و برتر از همه رضای دوست و تلاش جهت کسب رضای او ...از جمله تصاویر شعری دیوان حافظ در این زمینه می باشد .

همین بازی غیرت است که در پنهان کاری پیدای خویش معشوق بی بدیل و یگانه حافظ را با نام های شما ،او ، شه خوبان ، گل ، دوست ،یار یک جهت حق گزار ،یار ،دلبر ،یار سفر کرده ،غزال رعنا ، سلمی و لیلی و شیرین ،صاحب آن و فلانی خوانده و بر سر لطف آورده است .

محرمان بارگاه قدس و خلوت انس محبوب یگانه بی مثل و مانند حافظ همه شگفت انگیزند :ساقی پیر می فروش ، دف نواز و نی نواز ، سالکان درگه خرابات ،صبا ، دل حافظ ،ساربان ،بلبل ،گل ،آه سحر خیزان ،دل کار افتاده ،نسیم صبح ،نسیم باد صبا ،نسیم شمال ،قدح آینه کردار ؛پیر مغان ،جام ، می صافی ، محبان باد پیما ، پیک راستان ،محرمان خلوت انس ، باد سر کوی محبوب ،مرغ چمن ،جان و ... همه و همه راز آشنایان حریم حرم دوست و محرمان حافظند.

با وجود غیر سوز بودن غیرت ،حافظ همه کس را از بهره مندی و چشش نسیم روحبخش معشوق محروم نمی کند بلکه این راز آشنایان گاه یارگیر حافظ در حضرت دوست و پیام گزار او می باشند هر چند که حافظ گاهگاهی از سپردن پیام به برخی از آنها صرفنظر کرده و تنها جان را شایسته این وصل می داند و بس .
 

ای جان حدیث ما بر دلدار باز گو لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود


و البته می دانیم که رفعت بارگاه الهی ،آمد شد هر کس را بر نمی تابد تا آنجا که گاه حافظ عارف سالک به خود نیز تردید می ورزد .
 

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد


هر چند که پرفروغی خورشید حقیقت و بهره مندی همگان را از آن انکار نمی کند :

ناظر روی تو صاحب نظرانند آری سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست


 

معانیی لغوی غیرت در دیوان حافظ

غیرت از ریشه «غیر »است ،غیر ،غار و غیار هر چهار ،مصدر و به معنی رشک است بویژه رشک مرد بر زن خود و بالعکس .صفت آن غیران و غیور و مغیار است و غیور در زن و مرد یکسان به کار می رود در مصادر دیگر به معنی نفع رساندن ،دیه دادن ،تحول و تبدل ، کشیدن غله از شهری به شهر دیگر و معامله آمده است .

غیرت در دیوان خواجه با مشتقاتش در معانی حسادت و رشک ،حسود ،رشک انگیزی .دیگری و دیگران به کار رفته است .
 

الف -غیرت :رشک و حسادت
من رمیده ز غیرت فتادم از پادوش نگار خویش چو به دست بیگانه
چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری خورد ز غیرت روی تو هر گلی ،خاری
هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت که هر صباح و مسا شمع مجلس دگری
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن روز و شب عریده با خلق خدا نتوان کرد


و در بیت زیر غیور حسود را می دهد :

پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند


ب-رشک انگیزی 
طبره ی جلوه ی طوبی قد چون سرو تو شد غیرت خلد برین ساحت بستان تو باد

ج-غیرت عدم تحمل اشتراک غیر است در آنچه که حظی از آن به نفس بپیوندد.
می خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست از غیرت صبا نقسش در دهان گرفت
گنچ قارون که فرو می شود از قهر هنوز خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
ای چنگ فرو برده به خون دل حافظ فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست
بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست تا دیده اش به گزلک غیرت بر آورم


البته غیر و اغیار به معنی نامحرم و دیگر کس و دیگران و بجز هم در شعر حافظ به کار رفته است :

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم رازست
باغبان چو من زینجا بگذرم حرامت باد گر بجای من مروی غیر دوست بنشانی
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست کز می و جام میم نیست به کس پروایی
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب که حیف باشد ازو غیر او تمنایی

گاهی عاشق از شدت عزت حریم یار ،«خود »را نیز «غیر »می داند :

اگر چه حسن تو از عشق غیر مسغنی است من آن نیم که ازین عشقبازی آیم باز

بررسی کلمه غیرت به عنوان منشا غزل

در این قسمت ما با سه نوع غیرت رو به رو خواهیم بود :

  1. غیرت الهی
  2. غیرت محبان و اولیاءالله
  3. غیرت مردم عادی

چون حافظ به شخصیت بخشی به غیر جاندار علاقه فراوان دارد این رشک و غیرت در غیر جاندار هم قابل مشاهده است .
 

الف -غیرت الهی
جلوه ای کرد رخت ملک عشق نداشت عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد


در این نوع از غیرت ،عاشق و معشوق و عشق ، منشأ و آبشخوری واحد دارند و غیرت چون از منشأیی عالی سرچشمه می گیرد بسیار توانا و قادرست و در غیر سوزی اعمال شگرفی دارد .
 

ب-غیرت اولیاء و درویشان و محبان پاکباخته 
رباب و چنگ به بانگ بلند می گویند که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
دقم منه به خرابات جز به شرط ادب که سالکان درش محرمان پادشهند
سرخدا که عارف سالک به کسی نگفت جز جام نشاید که بود محرم رازم


حلاج ،یار یک جهت حق گزار ،صبا،رندان مست ،پیر می فروش ،کلک زبان بریده ی حافظ ،باده فروش و جام می ،دوستان و ارباب معرفت و اهل راز حافظند .
 

ج)در غیرت مردم عادی

گاه ،پایاب نجات و گدار گذر است و زمانی پای در غرقاب هلاکت دارد ؛ خلاصه این که چون از برای غیر خداست حافظ آنرا نمی پسندد و حسادت نام می نهدش:

حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسود عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
غمناک نباید بود از طعن حسودای دل شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد
 

عوارض غیرت

1-عدم تحمل غیر :
حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو ؟
در مجلس ما عطر میامیز که ما را هر لحظه ز گیسوی تو خوشبوی مشامست

2-بی ارزش و بی اعتباری تمامی مظاهر هستی در برابر دوست :
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
تغرض از مسجد و میخانه ام وصال شماس جز این خیال ندارم خدا گواه منست
سایه ی سوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است غرض اینست و گرنه دل و جان این همه نیست
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست روزی رهخش ببینم و تسلیم وی کنم


همه ی سروهای چمن و قد همه دلبران و همه ی دلها ،نافه های تاتاری ،آب زندگانی فهستی ،جان و خواجگی کون و مکان و خلاصه این که جان و جهان حافظ همه فدای مقدم دوست هستند .
 

3-به رمز و اشارت سخن گفتن طالب از معشوق ریالاز سر غیرت درباره ی معشوق :
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد که تاب من به جهان طره فلانی داد
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده ی طلعت آن باش که آنی دارد
شیوه ی حور و پری گر چه لطفیست ولی خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد

4-پیام بردن و پیام آوردن

چون دسترسی بدان مقصد عالی سهل نیست پس رفیق ترین و ظریف ترین و نافذترین پیام پاوران برای رسالت برگزیده می شوند گر چه گاهی آنان نیز محل اعتماد نیستند .

صبا از عشق من رمزی بگویا آن شه خوبان که صد جمشید و کیخسرو و غلام کمترین دارد
کس نیاورد بر او دم زند از قصه ما مگرش باد مصبا گوش گذاری بکند


پیام آوردن

ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر زار و بیمار غمم راحت جانی به من ار
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند گر از آن یار سفر کرده پیامی داری

رغیب در عشق

درکش و قوس میدان داری غیرت و عشق ،رقیب از جمله کسانی است که بیش از همه مورد خشم حافظ است ؛ آن نگهبان مزاحم که راز حریفان و مدعیان می گردد.

در آن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت جز این قدر که رقیبان تند خوداری
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم هزاران گونه پیغامست و حاجب در میان ابرو
یا رب امان ده تا بار ببینند چشم محبان روی حبیبان
چون بر حافظ خویشش نگذاری باری ای رقیب از بر او یک دو قدم دور ترک
روا مدار خدایا که در حریم وصال

رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد

راز داری اساس غیرت است و در این راه ،هر که و هر چه ،افشاگری کند ،مبغوض حافظ قرار گیرد :

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آینه ی اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
یارب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرحی آن دهد که چه گفت و جه ها شنید
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز و گرنه عاشق و معشوق راز دارانند

افشاگری در غزل حافظ

پس اگر اشک مورد عتاب حافظ است از آنجا که گه گاه پرده دری می کند و افشاگری دارد :

اشک غماز من ار سرخ بر آمدی چه عجب خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع نیست
اشکم احرام صواف حرمت می بندد گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست


غیرت عشق در غزل حافظ

پس از بیان غیرت معشوق اول و عاشقان و سالکان سر کوی او ،نوبت به غیرت عشق می رسد .اکسیر عشق جوی خون وجود را به آب نیل روان تبدیل می کند و عاشق و معشوق را در خود چنان غوطه ور می کند که شناختن عشق و عاشق و معشوق امکان پذیر نمی گردد .

«عشق باید که هر دو را (عاشق و معشوق را )بخورد تا حقیقه الوصال در حوصله عشق بود امکان هجران برخیزد و این هر کس فهم نکند چون وصال انفصال بود انفصال عین وصال بود پس انفصال از خود عین اتصال بود .این جا قوت بی قوتی بود و بود نا بود و یافت نایافت و نصیب بی نصیبی .»
 

برق غیرت چو چنین می جهد از ممکن غیب تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم
مدعی خواست که آید به تماشا گه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

سخن آخر

غیرت محبت روی عاشق را از همه جهات برمی‏گرداند و به سوی خود متوجه می‏سازد و از قید دوستی و محبت محبوب خارجی آزادش می‏کند.این حال را به زبان محبت«مخالعه محب ازمحبوب»گویند.غیرت محبت در این حالت دل و وجود عاشق را از محبت بیگانه پاک و در خور محو می‏سازد، تا آنگاه که اتحاد میان عاشق و معشوق متحقق می‏شود.

البته درک این معنی برای افراد عادی اندکی دشوار است و جز نظر ارباب ذوق و اهل حقایق و دقایق بدان نرسد. انی است که در باور عارفان، وصال بدون غیرت میسر نیست و غیرت را از لوازم سلوک شمرده‏اند.

سخن را با ابیاتی از کلام والا و آسمانی حافظ که درباره تجلی عشق و غیرت الهی است به پایان می ‏بریم:

در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‏ای کرد درخت، دید و ملک عشق نداشت عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
عقل می‏خواست کزان شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد 

پی نوشت ها :

1-طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
2-عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه ی جادوی تو بود
3-نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
4-قال داوود (ع)یا رب لماذا خلقت الخلق قال کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف .(احادیث مثنوی ص29)
5-ان الله جمیل و یحب الجمال (احادیث مثنوی ص42)
6-همچنین چهخل هزار سال قالب آدم میان مکه و طایف افتاده بود و ...چون نوبت به دل رسید گل دل را از ملاط بهشت بیاوردند و ره آب حیات ابدی بسر شتند ...گوهری بود در خزانه غیب گوهر محبت بود که در صدف امانت معرفت تعبیه کرده بودند .(مرصاد العباد ص74)
7-شرح مثنوی شریف ،جزء دوم از دفتر اول ،فروزانفر ،بدیع الزمان ،انتشارات علمی و فرهنگی ،چاپ هفتم ،1373و صص682-680.
8-ترجمه رساله قشیریه ،با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان ،فروزانفر ،تهران 1374،ص417.
9-همان پفص418.
10-همان ،ص422.
11- رموز العاشفین ،با مجموعه رسایل پیران ایران ،با تصحصح و مقدمه نجیب مایل هروی ،نشر گفتار ،سال 1369صص222-219
 

منابع و مآخذ

1-قرآن مجید ،ترجمه مهدی الهی قمشه ای ،انتشارت اسوه ،سال 1370.
2-احادیث مثنوی ،بدیع الزمان فروزانفر ،انتشارات امیر کبیر ،تهران چاپ چهارم 1366.
3-ترجمه رساله قشیریه ،با تصحیحات و استدرکات بدیع الزمان فروزانفر ،تهران 1374.
4-حافظ نامه ،بها الدین خرمشاهی ،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش ،تهران ،چا دوم 1367.
5-دیوان حافظ ،خواجه شمس تبریزی ،محمد ،به اهتمام غنی و قزوینی ،کتابفروشی زوار ،تهران ،چاپ چهارم 1362.
6-رموز العاشفین ،با مجموعه رسایل پیران ایران ،با تصحصح و مقدمه نجیب مایل هروی ،نشر گفتار ،سال 1369.
7-سوانح العشاق ،احمد غزالی ،به کوشش حامد ربانی ،انتشارات گنجینه ،تهران ،ناصر خسرو .
8-شرح مثنوی شریف ،بدیع الزمان فروزانفر ،انتشارات علمی و فرهنگی ،چاپ هفتم ،سال 1373.
9-فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ،جعفر سجادی ،تهران فطهوری 1362.
10-منتهی الارب عبدالرحیم صفی پور پفبه تحریر کربلای محمد حسین طهرانی ،به سال 1298،انتشارات کتابخانه سنایی .
11-مرصاد العباد ،نجم الدین رازی معروف به دایه ،به کوشش محمد امین ریاحی ،شرکت علمی و فرهنگی ،تهران فچاپ سوم ،1366.
12-مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ،عزالدین محمود بن علی کاشانی ،به تصحیح ججلال الدین همایی ،موسسه نشر هما ،چاپ چهارم ،1372.
13-المنجد ،لویس معلوف ،نم ،بلاغت ،1374.
14-نفایس الفنون و عرایس العیون ،به کوشش دکتر بهروز ثروتیان ،تبریز دانشگاه تبریز ،دانشکده ادبیات و علوم انسانی ،موسسه تاریخ و فرهنگ تهران 1352.پایگاه نور شماره 9